شادیهای کوچک یک خانه | ||
دیدار آقایم با دانشجویان. چقدر دوست داشتنی ترند در این جمع های دانشجویی. یاد سال 82 به خیر. من: یعنی بعد امام زمان، بزرگتر از آقا هست؟ بابا: نمی دانم. (می دانم که می داند!) علی: چی؟ حرفم را تکرار می کنم و بعد می گویم: منظورم بزرگتر نیست ها! علی لبخندی می زند و می گوید: می دونم یعنی قوی تر... ***** علی: این دو تا نگهبان کنار آقا برای چی ایستادند؟ من: اینا محافظند. مواظب آقا هستند که کسی شهیدشان نکند. دشمنا خیلی دلشون می خواد آقا رو شهید کنند. علی بعد از چند ثانیه در حالی که قاشق غذا را به دهانش می برد با حالتی متفکرانه: خدا رو شکر که هنوز آقا رو شهید نکردند! [ سه شنبه 94/4/23 ] [ 3:19 صبح ] [ ام علی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |