شادیهای کوچک یک خانه | ||
قرار میگذاریم که عصبانی نشویم و اگر یک وقتی شدیم، قرارمان را به یاد هم بیاوریم، این را میوه دلمان پیشنهاد می دهد، بعد یک رمز می گذاریم تا به یاد هم بیاوریم، یک چیزی که فقط ما دو تا بدانیم، رمزش را هم او پیشنهاد می دهد... با خودمان هم قرار می گذاریم که همیشه آبی صحبت کنیم، آبی با گل های ریز صورتی، مثل نازبانوی حدیث کساء، با آرامش، با مهربانی... سعی می کنیم پایبند باشیم و گزارش نتیجه اش را هم بدهیم. پ.ن: امروز را با داداش رضا و آبجی معصومه، در حال و هوای بالگرد بودیم، اولین قسمت از ماجراهای این برادر و خواهر. [ شنبه 94/5/24 ] [ 3:59 صبح ] [ ام علی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |